با صدایی مملو از اندوه از پسر محجوب و موجهی سخن میگوید که شغل آزاد داشت و به نظر فرد قابل قبولی میرسید. مدام با گوشه روسری تیرهرنگش اشکهایش را پاک میکند. نامش «خاطره» است و نام دختر ۳ سالهاش، ترانه. زیر لب با خود سخن میگوید، حرفهایش بر شدت دردش میافزاید. خاطرههایی را از زندگیاش بازگو میکند، اما نهتنها تسکین نمییابد، بلکه خاطرش نیز خطخطی از تلاطم درد میشود. این را از لرزش دستها و گریه توأمانش میتوان درمییافت. اندوهِ وجودش در خراشهایی که به صورت دارد، نمایان است. آثار سوختگی با سیگار را در دستان و کبودی ناشی از مشت همسرش را نشانم میدهد. چنان مورد ضرب و شتم همسرش قرار گرفته است که نمیتوان جای سالمی در بدنش پیدا کرد.
میگوید پزشک به دقت او را معاینه کرده تا میزان آسیبهای جسمی را تعیین کند. چندین بار است که به مراجع قضایی مراجعه کرده، اما از آنجا که تحت تأثیر شکنجه و آزارهای همسرش به مشکلات روانی هم مبتلا شده، برای بررسی بیشتر به بخش روانپزشکی قانونی نیز باید مراجعه کند. هر لحظه که از دردهایش سخن میگوید، بر لرزش دستها و لبهایش افزوده میشود، به حدی که نمیتوان لیوان آب را به دستش داد تا برای رفع تشنگی به سمت لبهای لرزانش ببرد. وجودش پر از درد و آشفتگی است. در حیرتم چه بگویم، تسلیاش دهم، آرامش کنم، فقط سکوت میکنم و گوش میدهم. تنها کاری که میتواند او را آرام کند و از دست من ساخته است. این تنها نمونهای از مصادیق بارز همسرآزاری است که پشت درهای بسته و به دور از چشم مراجع قانونی صورت میگیرد؛ آفتی که روز به روز پنجههای مستحکم و خونین خود را بیشتر و بیشتر در تن زندگی زناشویی فرومیبرد و خاطرههای تلخی را در خاطر زندگی بر جای میگذارد.
- همسرآزاری
همسرآزاری یکی از شایعترین مشکلات خانواده ها در هر جامعهای است. به نظر میرسد از زمانی که بشر پا به عرصه وجود نهاده، همواره این مشکل را داشته است. جامعهشناسان معتقدند همسرآزاری خشونتی است فیزیکی یا روانی که از طرف یکی از زوجین بر دیگری اعمال میشود و به ۲ گروه زنآزاری و شوهرآزاری تقسیم میشود که ۲ پدیده کاملا متفاوت هستند و هر یک به ۳ دسته زبانی، روانی و فیزیکی تقسیم میشوند. امروزه، با بروز مشکلات متعدد در زندگی، قشرهای آسیبپذیر اجتماع در معرض تهدید بیشتری قرار گرفتهاند. گاهی این آزارها به حدی است که سبب پناه بردن زن به مراجع قانونی میشود. البته گاه زنآزاری به حدی دلخراش است که قربانیِ آن را باید در بیمارستان یا تالار تشریح مشاهده کرد.
- نگاهی به آمارها
در پژوهشی که سال ۱۳۸۰ با تکنیک مصاحبه با زنانی که از شوهران خود کتک خوردهاند در مراکز مشاوره بهزیستی در تهران انجام گرفته، سن زنان کتکخورده از ۲۰ تا ۵۰ سال در نوسان بوده است. سن ازدواج زنان متفاوت و از ازدواجهای زودرس زیر ۱۴ سال تا ازدواج در سنین ۳۰ تا ۴۰ سالگی پراکنده بود. طول مدت ازدواجشان هم متفاوت و در مواردی بیش از ۲۰ سال بود.
از نظر تحصیلات هم از بیسواد تا تحصیلکرده دانشگاهی با مدرک لیسانس را شامل میشد (حدود ۴۹ درصد زنان دارای دیپلم و بالاتر بودند). ۴۴ درصد از زنان در زمان مصاحبه شاغل و عمدتا به کار معلمی و کارمندی مشغول بودند. ۴۷ درصد شوهرانی نیز که خشونت را در خانواده اعمال کرده، عمدتا در بازه سنی ۲۰ تا ۲۵ سالگی اقدام به ازدواج کرده بودند و عمدتا تفاوت سنی زن و مرد بین ۵ تا ۱۰ سال بود. سطح سواد مردان هم از بیسواد تا تحصیلکرده پراکنده بود. در ۵۰ درصد موارد، پدرانِ مردانِ همسرآزار معتاد و اکثر این افراد خشونت را بین والدین خود شاهد بودهاند. میزان آزار دیدن آنها در کودکی نیز بالا بوده است. در مجموع، براساس این آمار میتوان گفت که زوجین درگیر همسرآزاری در خانوادههای متلاشی تربیت شدهاند.
بیشتر همسرآزارها در فرهنگی رشد یافتهاند که همسرآزاری را حق مرد میداند و آن را تأیید میکند. مردانِ زنآزار تمایل دارند با خشم، عصبانیت، سوءظن، بدبینی و تنش خودشان را بزرگ جلوه دهند و قدرت خود را به رخ همه بکشند! آنها ممکن است بر همه رفتارهای پرخاشگرانه خود سرپوش بگذارند. احساس ناامنی و بازنده بودن در آنها به وفور دیده میشود و ممکن است برای فرار از اینگونه احساسات در زندگی دست به خشونت بزنند.
- احساس بیکفایتی
مجتبی شاهنوشی و رسول ربانی در پژوهشی به نام «تحلیلی بر وضعیت خشونت علیه زنان» که سال ۱۳۸۳ در شهر تبریز انجام دادند، نتیجه گرفتند مردانی که همسران خود را کتک میزنند، معمولا افرادی ناپخته، وابسته و متزلزل و دارای احساس عمیق بیکفایتی هستند. شوهران کمحوصله و بدرفتار حس پرخاشگری خود را که دیگران برانگیختهاند، از لحاظ جسمی، به همسران خود منتقل میکنند. این اعمال عبارت است از همانندسازی با فرد پرخاشگر (پدر، کارفرما)، رفتار آزمایشی (آیا هر کاری با او بکنم باز هم میماند) و وسیلهای برای ابراز مردانگی و تحقیر زن (وقتی زن از آنِ مرد شمرده شود، خشونت جایز است).
- علت چیست؟
هامر و همکارانش در سال ۱۹۹۸ با نتایجی مشابه دریافتند که وابستگی عامل مهمی در به خطر انداختن تندرستی افراد به ویژه زنان است و اغلب باعث سوءاستفاده از آنها و آسیب دیدنشان میشود. این محققان ۵ عامل خودآزاری، خودکمبینی، خودپنهانی، مشکلات پزشکی و اصالت خانوادگی را در ایجاد وابستگی موثر میدانند. احساس خشم نسبت به رئیس و کتک زدن او حتما تاوانی دارد اما زدن همسر چنین تاوانی ندارد. خانه جایی است که مرد میتواند بدون تنبیه شدن این احساسات را بیان کند. در مقایسه با شوهران خوشرفتار، شوهران بدرفتار در روابط اجتماعی کمتر جرأتورزی میکنند. احتمال دارد که این قبیل مردها در کودکی مورد بدرفتاری قرار گرفته و بیشتر احتمال دارد که شاهد بدرفتاری والدین خود بوده باشند.
در بررسی فاکتورهای شخصیتی مردان زنآزار، ۲ جامعهشناس به نام کاپلان و سادوک به این نتیجه رسیدند که تعدادی از این مردان اختلال شخصیتی دارند. این مردان احساس تملک کامل بر همسرانشان دارند و فکر میکنند وقتی همسرانشان به آنها وابستگی دارند، پس باید اقدام به همسرآزاری کنند. اینگونه مردان افرادی ناپخته، وابسته و متزلزل هستند. مردان همسرآزار هر چند کاملا حسودند و همسر خود را کتک میزنند، اما به علت اعتماد به نفس پایین نمیتوانند بدون همسرشان زندگی کنند و هدفشان از زنآزاری این است که وابستگی همسرشان را به خود بیشتر کنند. به این ترتیب، زنانی که کتک میخورند و مردانی که کتک میزنند، زمینههای اجتماعی مشابهی دارند و اکثریت آنها در دوران کودکی خشونتهای خانوادگی را تجربه کردهاند و اغلب متعلق به خانوادههایی هستند که پدری بیمسئولیت و خشن داشتهاند. بنابراین در بزرگسالی پسرها رفتار پدرانشان و دخترها رفتار مادرشان را تکرار میکنند. مشکلی که معمولا در مطالعات زنآزاری وجود دارد، این است که در اغلب آنها فقط با قربانیان مصاحبه میشود و شوهران این افراد معمولا در دسترس یا حاضر به همکاری نیستند.
- پلان آخر
عقربههای ساعت ۱۲:۳۰ را نشان میدهد. رفتهرفته بر تعداد مراجعین دادگاه خانواده افزوده میشود. سالن غرق در فریاد مردی میشود که سیلی محکمی به صورت همسرش میزند. همه نگاهها به سمت او سیر میکند. زن با اندوه گوشه چادرش را لای دندان میگیرد، دستان لرزان دختر کوچکش را میگیرد، کودک شروع به گریه میکند. چه ترانه غمانگیزی از سینه رها میشود و چه ناله عمیقی از نای بشکسته مادر بلند میشود ...
پاهای دختر روی زمین کشیده میشود و نگاه غمبارش بینهایتی را جستوجو میکند که ناپیداست و مبهم. «خدایا چرا زندگیام خراب شد؟ گناه من چه بود»؟.... و تکرار مداوم این جمله. کمی که جلوتر میروم، صدای فریادی بلندتر را میشنوم. آنسوتر که مینگرم، دختر نوجوانی توجهم را جلب میکند که میگوید «دیگه تحمل ندارم، فقط طلاق میخوام، بسه دیگه... بسه...». همه نگاهها به سمت این دختر زیبای نوجوان است که موهای ژولیده و دندانهای پوسیدهاش بیشتر توجه مرا به خود جلب میکند. به دنبال دختر زیبا که دستان زخمیاش را در دستان لرزان مادرش پنهان کرده است، میروم تا از دردهایش بشنوم. گویا نوعروسی بینواست که از بخت بدش میگوید و میگرید. چقدر این فضا خسته و بیروح است. گویی زندگی در آن جریان ندارد. حاضرین هر یک به دلیلی غرق در اندوهند و سالن انتظار مملو از خاطرههایی است که چشمان صاحبشان پر از شبنم یخزده است. هر طرف که مینگرم، آدمهایی را میبینم که درد خود را در سکوت فریاد میزنند و کودکانه به یاد گذشته میگریند و میگریند و میگریند...
نظر شما